جدول جو
جدول جو

معنی سقوط کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سقوط کردن
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
فرهنگ فارسی عمید
سقوط کردن
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
فرهنگ لغت هوشیار
سقوط کردن
افتادن، برافتادن، برنار شدن، کاهش یافتن، منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سقوط کردن
للسّقوط
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سقوط کردن
Crash, Fell, Plummet
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سقوط کردن
s'écraser, tomber, chuter
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سقوط کردن
להתרסק , ליפול , ליפול
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به عبری
سقوط کردن
colidir, cair
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سقوط کردن
दुर्घटनाग्रस्त होना , गिरना
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به هندی
سقوط کردن
разбиваться , падать
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به روسی
سقوط کردن
abstürzen, fallen, stürzen
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سقوط کردن
розбиватися , падати
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سقوط کردن
rozbijać się, spaść, spadać
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سقوط کردن
menabrak, jatuh, terjun
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سقوط کردن
坠毁 , 坠落 , 跌落
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به چینی
سقوط کردن
schiantarsi, cadere
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سقوط کردن
estrellarse, caer, caer en picado
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سقوط کردن
충돌하다 , 떨어지다
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
سقوط کردن
neerstorten, vallen
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
سقوط کردن
حادثہ ہونا , گرنا
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به اردو
سقوط کردن
ধাক্কা খাওয়া , পতন হওয়া , পড়া
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سقوط کردن
ชน , ตก , ตก
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سقوط کردن
kuporomoka, kuanguka
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سقوط کردن
çarpmak, düşmek
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سقوط کردن
墜落する , 落ちる , 急降する
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقط کردن
تصویر سقط کردن
در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ)
بچه از شکم افکندن پیش از زمان. بچه افکندن. بچه انداختن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقیم کردن
تصویر سقیم کردن
ناقص کردن، معیوب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغوط کردن
تصویر تغوط کردن
غایط کردن پلیدی کردن ریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقط کردن
تصویر ساقط کردن
افکنده دور افکندن چیزی، کسی که کسی را ازشغل خود برکنار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسقو کردن
تصویر بسقو کردن
پنهان شدن، در کمین نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقاط کردن
تصویر اسقاط کردن
انداختن سقوط کردن ساقط کردن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط کردن
تصویر سقط کردن
آفکانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت کردن
تصویر سکوت کردن
تنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جنین افکندن، بچه انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد